السلام علیک یا علی بن موسی الرّضا
آخرین سفر مشهد باباجانم حدوداً سال 91 بود. یکی دو سال بود که بابا سوزش ادرار داشت. وقتی پیش دکتر رفته بودن، دکتر گفته بود بابا پروستات داره، یعنی پروستاتش داره بزرگ میشه. پروستات، غده هایی هست که اطراف مثانه قرار داره و وقتی بزرگ بشه، باعث میشه ادرار به سختی جاری بشه و سوزش ادرار و حبس ادرار و خیلی مشکلات دیگه..
بیشتر مردهای مسن دچار این عارضه میشن.. باباجان من هم اون روزا خیلی اذیت شد و رنج کشید. شب ها و روزهای سختی رو گذراندیم. شنیدیم که دکتر یارمحمدی متخصص مجاری ادرار که اصالتاً شاهرودی هست، مشهده و خیلی از همشهریامون از رفیقای باباجانم پیش او رفتن و پروستات شون عمل کرده بودن.. ما هم تصمیم گرفتیم بار سفر ببندیم و بریم مشهد. اکبر و حسین داداشام و مادرجان و به اتفاق من همراه بابا مشهد اومدیم. دکتر یارمحمدی وقتی بابا رو دیده بود، گفته بود عمل نمیشه، چون سن بالاست، ممکنه به هوش نیاد و سوند ادراری براش گذاشت و ما برگشتیم شاهرود.
از 91 تا الان هشت ساله که بابا سوند داره و دو هفته یکبار سوندش رو تعویض می کنیم. به غیر از وقتهایی که سوندش گیر می کنه، مشکلی نیست.
چند سال هست که من سالی یک روز به مشهد میرم. شب پنجشنبه سوار قطار میشم. روز جمعه زیارت می کنم و نماز جمعه در حرم هستم و بعد ظهرش برمی گردم. ولی امسال من نمیرم. بخاطر شیوع این مریضی و همچنین بخاطر نیاز بیشتر بابا به حضور من در کنارش چون بابا الان مراقبتش سخت تر شده هم آلزایمرش شدیدتر شده و هم بخاطر دستشویی اش بیشتر اذیت می کنه..
ان شاء الله خواهم رفت زیارت آقا. سلامی از دور هم بدیم، قبول میشه ان شاء الله
چند سال پیش که می خواستم برم، خیلی خیلی به آقا مرتضی دامادمون اصرار کردم که بیا با ماشین شما بریم بابا رو هم ببریم، بابا می تونه یکی دو روزه تحمل کنه و اگه الان مشهدش نبریم، دیگه هیچ وقت نمیتونه بیاد. حالش از اینی که هست، بدتر میشه. سرمو شیره مالید گفت چهار ماه دیگه میریم بهار که بیاد.. ولی هنوز اون بهار نیومده..
بزک نمیر، بهار میاد.. هندونه با خیار میاد